ان شالله بقیشم خوبه!!

کلی افطاری این ور اون ور دعوتیم. 

تازه دو کیلو سبزی  خوردن هم قبول کردم که بخرم و پاک کنم برای چهارشنبه.  

دیروز خونه عموم افطار دعوت بویم. 

بابام برای پز دادن بود چی بود نمی دونم از الان برای من دنبال کار میگرده و به عمو ام سپرده که برام کار پیدا کنند برای سال دیگه!!! 

اون عموم که اداره برقه گفت که میتونه معرفی کنه رم شرکت بغل شرکتشون آزمون ورودی شو بدم.والا من هنوز لیسانس و مونده بگیرم.معلوم نیست تا سال دیگه چه اتفاق هایی برام می افته ولی دعا میکنم همه چی خوب پیش بره 

ما هر چی داریم از خداست تا اینجاشم خدا رو شکر خوب بوده ان شالله بقیشم خوبه

رمضان

همه ی واحد هامو پاس کردم.دلم میخواست به یکی خبر بدم ولی ترسیدم.امیدوارم بیاد بلاگم بخوانه. 

ماه مبارک رمضان روهم به همه تبریک میگم. 

التماس دعا

میدانی خسته ام !!!

 
 
 
 دلم که میگیرد میروم پای حوض و به اشک دیده وضوی عشق میگیرم


روی ایوان سجاده را پهن میکنم اما اینبار با روحم به دیدارت می آیم



جسم خاکیم را ترک میگویم و چشم دل به آسمانت میسپارم


خورشید مثل همیشه درخشان است و میخواهد چشمانم را کور کند


اما نمیداند محافظ این چشمان تویی و با یک ابر جلوی درخشش او را میگیری


تا به یاد بسپارد جایی که خدا هست هیچ برتری نیست



نگاهم هنوز خیس اشک است و تو باز دست نوازشگرت را بر سرم میکشی


اما بغض امانم نمیدهد و من باز در آغوش تو غرق میشوم



میدانی خسته ام!!!


و باز با مهر همیشگی ات دست بر زخمان پاهای خسته ام میکشی


 و انگار جادو میکند دستهایت،تمام زخم ها از بین میرود


اما هنوز چشمانم خیس اشک است!!!


آرام و قرار ندارم و میپرسی:ای نازنین من تو را چه شده این گونه بی تابی؟


و من آرام تکه های خورد شده قلبم را نشانت میدهم 



و اشک هایم انگار قلب مرا غسل تعمید میدهند


دست بر شکسته های قلبم میکشی و من باز نا آرام سر در گریبان میشوم 


و پناه میبرم به آغوش مهربانت...


نوازشم میکنی و تیرهای فرو رفته در قلبم را در می آوری و 


با مهربانیت دوباره قلب مرا پیوند میزنی و میگویی:


نازنین فرزندم....


این هم از قلب تو...


تو خوب میدانی من خریدار تمام نازهای توام


حال بگو چرا هنوز هم اشک میریزی؟؟؟


چشمان غمبارم را به چشمانت میدوزم و میگویم خدایا


دیگر هیچ نمیخواهم مرا در آغوشت نگه دار همین


و تو باز مرا هر چه محکم تر در آغوش میگیری و میگویی،


فرزندم همیشه در آغوش منی حال کمی استراحت کن 


و من چشمانم را در آغوش خدا میبندم 


شعار زده

خیلی دلم میخواد درس بخوانم ولی حواسم سرجاش نیست شاید اگر اون اتفاق خاص برام نمی افتاد الان حسابی سر درسم می بودم و میخواندم. برای درکش نیاز به زمان دارم

ولی دوست دارم پوز خیلی ها رو به خاک بمالم و کلی کیف کنم.کلی هم برنامه دارم

امیدوارم بتوانم پیاده اش کنم.

انقدر از آدمهایی که حرفهاشون یک مشت شعار و خوشون اعتقادی به حرفهاشون ندارند بدم میاد.آدمهایی که حرف میزنند تا به منافعشون برسند

حداقل من اگه حرفی میزنم باورش دارم

و متاسفانه اطراف من پر شده از این آدمهایی که فقط بلدند شعار بدهند

مار از پونه بدش میاد و ...

خلاصه بدجور کفری هستم ولی بازم خدا جای حق

چند روز پیش با یک خانم روانشناس داشتم حرف میزدم که با یک خانمی که طلاق گرفته بود رو نصیحت میکرد منم بهش گفتم که حرفاش همش شعاره

اونم گفت که شاید شعار باشه ولی میتونه به خیلی ها امید بده

حالا شعار که خوبه خیلی ها دروغ میگند و این از همه چیز بدتره

اینهمه میگیم گناه کبیره گناه کبیره

گناه کبیره که فقط زنا و فحشا و شرا بخواری نیست

گناه کبیره دروغ و غیبت و اسراف هم هست

باز شبیه آخوندها دارم حرف میزنم

من باید آخوند میشدم خدایی شم استعدادشو تو خودم میبینم

مطمئنم یک مشاور عالی میشدم

خلاصه زندگیم رو هواست خدا کنه که سمت و جهت هام هر چه زودتر مشخص بشه تا از پس خس و خاشاک زندگیم زودتر بربیام

و اجازه ندم هر کسی بیاد یک مزخرفی بگه و منو از این رو به اون رو بکنه

اصلا من باید به خود باوری برسم.کاش آدم خودپسند و مغروری بودم کاش   

 

 

این شعرم تقدیم میکنم به دوست  آذری زبان عزیزم

 

 

کیم بیلیر نه اولاجاق دنیز                         

چه کس می داند چه خواهد شد ؟ دریا

کیم بیلیر ؟

چه کس می داند ؟

سن اونون ایاقین اوپوبسن

تو پاهای او را بوسیده ای

من سودان آیری دوشن بالیق کیمی حسرتینده چوبالامیشام

من در حسرتش مثل ماهی بیرون از آب دست و پا زده ام

سن شیلتاق اوشاقلار کیمی اوزون اوپوب شاققا چکیب گولوبسن

تو مثل بچه های تخس صورتش را بوسیده و قهقه زده و خندیده ای

من تکلییمده اونو داریخیب گوز دنیزین داشدیرمیشام

من تو تنهاییم دلتنگش شده و دریای چشمم را جاری کرده ام

سن اونا یئتیشیبسن من اونسوزلوغا

تو به او رسیده ای و من به بی او بودن

خوش اول بو نئچه گونو

این چند روزه را خوش باش

سنی ده بیراخاجاق من کیمی

تو را هم مثل من رها خواهد کرد.

کیم بیلیر ؟

چه کس می داند؟ 

...

  


 


 



 

عاقبت باید گفت

با لبی شاد و دلی غرقه به خون

که خداحافظ تو . . .

گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشکست

گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست

باید از کوی تو رفت

دانم از داغ دلم بی خبری

و ندانی که کدام جام شکست

که کدام رشته گسست

گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی

عاقبت باید رفت

عاقبت باید گفت

با لبی شاد و دلی غرقه به خون

که خداحافظ تو . . .

0rpijw0mw996cpdio3.jpg

رفتنـــ بهــانه نمیـــ خواهــد ؛بهـانهــ های مانـدنـــ که تمـامـــ شــود

کــافـیستــ ــ ـ

 

3xocnv8p463c3yx7kyw.jpg

تمــــــام فنــــجان های قـــهوه دروغ می گـــــفتند ،..


تـــــو بر نـــــــمی گردی ..


9f3uymibqqu385o53lfd.jpg

همه گویند که : تو عاشق اویی
 
گر چه دانم همه کس عاشق اویند
 
لیک می ترسم ، یارب
 
نکند راست بگویند ؟
+++
مــَـن بـی تــو
 
شعـــر خــواهــم نــوشتـــ؛
 
تـــو بــی مـَـن
 
چــِـه خــواهــی کــــرد؟
 
اصـــلا"
 
یــــادت هَستـــ
 
کــِــه نیستــَـمــ ...؟
!