قاطی پاتی (۲)

دیروز کلی مجله گیر آوردم.حدودا صدتایی میشه انقدر خوندمشون و تست خودشناسی زدم چشمام دو دو میزنه.

مربی مون هم باز گفت یکشنبه مسابقه دارید.فکر کنم بازم سر کاریم.

هر موقع یک مسابقه داریم من باید با یکی یک اختلافاتی پیدا کنم.

این طوری نبودم ها از وقتی رفتم فوتسال یک جورایی مثل پسرها وحشی شدم.

الان خیلی آروم شدم.من آدم آرومی هستم ولی زود از محیط تاثیر می گیرم.

چند سال پیش رفتیم مسابقه محلات. بعضی از دخترها ته ریش می ذاشتند.

تیپ پسرونه می زدند بیا ببین.آدم خوفش می اومد.خدایی نکرده اگه بهشون می خوردی که واویلا بود بهت حمله می کردند.

اوایل ازشون میترسیدم ولی الان جوابشون رو میدم.

قبلا یک مربی داشتم که تا بهم فش نمی داد و دعوا نمی کرد بلد نبودم درست بازی کنم.قبلا هم گفتم که تا سرم داد نزنی جدی نمی گیرم. (یاد بچگی هام افتادم که ریاضی مو 14 شدم و بابام دعوام کرد و از اون به بعد هر دفعه 20 میشدم.)

این یکی مربی مون خیلی آروم و هی تشویق میکنه ولی من دوست دارم دعوام کنه.تا حالا 4 تا مربی داشتم ولی هیچ کدوم اولیه نشد.

کلا از جو این ورزش خوشم میاد بچه مچه سوسول نداره. همه هم با هم دوستند.

یکبار رفتیم واسه تشویق و تماشای یکی از بازی های مربی مون.انقدر جیغ زدیم ادا در آوردیم که تا چند روز صدام در نمی اومد. خدایی این مردا حالی می کنند میرن استادیوم ها.

حالا بریم ببینیم چی میشه شاید بازم سر کار باشیم.

تا حالا دو سه بار شیشه شکستم با توپم. یک بار میز تلویزیون شکست .کم بود بره تو کمر داداشم. شانس آوردم.

چند هفته پیش هم هی پاپیم شدم دعوامون شد منم که زورم بهش نمیرسه قدش خیلی درازه. منم هولش دادم رفت تو شیشه در اتاق.

تقریبا میشه گفت کل در شیشه است. بابام آتو گرفت و گفت الان زیاد عصبانی نیستم باشه یک گاف دیگه بدید همه رو یک جا سر جفتتون خالی میکنم.ما هم کلی گرخیدیم. آخه منو داداشم از این ماجراها زیاد داشتیم وقت شد تعریف میکنم.

الان یادمون می افته انقدر میخندیم.

نظرات 6 + ارسال نظر
عاشق خدا 16 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 08:58 ق.ظ http://alone-withall.blogsky.com

خیلی با نمک بود..
واقعا دخترهای اینطوری پیدا میشن؟؟
به منم سر بزن..

مرتضی 16 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 09:06 ق.ظ

سلام
خودمونیما قالب وبت خیلی خشنگه
عید شما هم مبارک

مهرداد 16 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 09:21 ق.ظ http://mehrdad-110.blogfa.com

ممنون که بهم سر زدید
وب شما هم قشنگ و جالبه خاطراتت رو شیرین بیان میکنی
موفق باشی
به نظر من اصولا خانما آدمای خشنی هستند فقط آب نمی بینند
و کلا استادیوم جایی برای تخلیه درونی است و مخصوص کسایی که دل پری دارن


از شوخی گذشته منو به اسم خورده لحظه های مهرداد لینک کن و به من هم خبر بده و بگو با چه اسمی لینکتون کنم
ممنونم

نگین 16 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 09:22 ق.ظ http://negin2012.blogfa.com

سلام عزیزم عالیه .خسته نباشی من که کلی حال وهوام عوض شد اومدم تو وبلاگت

میسی خانووووووووووووووومی
خوشحال میشم دوباره توی خونه ی ثریا ببینمت یه قدم من... یه قدم تو ...؟؟؟!!!
حالا شد

یه قدم تو ... یه قدم من
بوووووووووووووووووووووووووس

ساناز 18 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 08:52 ق.ظ http://taknafareh.blogfa.com

بازم بیچاره داداشت!!!
قالب وبت خیلی قشنگه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد