بقیه نصفه کاره

امروز با مرضیه رفتیم دانشگاه.

خودم اصلا حوصله نداشتم. انقدر دعاش کردم که با هام اومد.

رفتیم پیش اون خانومه ولی توی جلسه بود.

کلی منتظرش شدیم و داشتیم یخ می زدیم.هرکی هم دنبال اون خانم می گشت همکارش می گفت نیم ساعت دیگه بیا.ما خودمون 3 ساعت منتظرش بودیم.

فکر کنم نیم ساعت اون با واسه ما فرق داشت.

همکارش نمی ذاشت بریم داخل منتظر بشیم ولی ما زورکی رفتیم تو.

انقدر خندیدیم که زنه کم بود بندازتمون بیرون.

یه پسر از این جدید الوردی ها بود .بیچاره تا دید ما داریم نگاهش می کنیم وقتی از در داشت می رفت بیرون پاش گیر کرد و داشت می خورد زمین.

دیگه هی من بخندم هی مرضیه بخنده.داشتیم خفه می شدیم.

یاد خودمون افتادیم.چه سوتی هایی می دادیم.

بعد از ظهر هم محبوبه زنگ زد و گفت واسش خواستگار اومده و می گفت نظرت چیه؟

گفتم غلط کردی شوهر کنی چه خبرته .هنوز عشق و حال هامون مونده .کلی برنامه داریم.

تازه پسره 30 سالش بود.گفتم مگه می خوای زن همسن بابات بشی.

خلاصه که رای شو زدم.کلا هر کی میاد پیش من مشاوره ازدواج میخواد من نمی ذارم بله رو بگه.

حالا جالب اینجاست که همه هم می آیند پیش من.البته هر کی که دو دل باشه.

باید می رفتم یه مشاوره تحصیلی و ازدواج و طلاق می زدم.

وقت کنکورم که بود همه نظر منو میخواستند.الانم هر کی میخواد واحد برداره قبلش با من مشورت میکنه.

راستی خیلی ها جواب پست قبلی رو تو نظرات نذاشتند و به صورت خصوصی فرستاده بودند.

بذارید یک نظر کلی بدم. دو نفری که همدیگر و بخواهند همه تلاششون رو می کنند تا بهم برسند.

حالا طرف شما (خانم باشه)میگه نامزد داره .90 درصد خالی بندی واسه پیچوندن طرف مقابله.یعنی اینقدری ازت بدش میاد که حتی حاضر نیست حتی تو آب نمک بخوابوندت.

اگرم طرف شما پسر باشه که اگه واقعا بخواد پا پیش میذاره. نه اینکه شما رو مجبور کنه که جوری باشی که دوست نداری. به قول مامانی ام آخرشم همشون میرند دنبال یک دختر آفتاب مهتاب ندیده.که عمرا پیدا کنه چون خدا جای حق نشسته)بقیه دخترا رو واسه سر گرمی میخواهند

.نتیجه که به هر کسی دل ندید.و پیش هر کسی راز دل و نگید. 

خیلی چیز ها از دور دست قشنگ تر هستند  

 

65 

نظرات 5 + ارسال نظر
الهه 21 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 11:45 ق.ظ http://dokhtarekord.blogsky.com/

سلام اتوسا جون خوبی ؟ این وبلاگت همه ش شد اسمه مرضیه.. معلومه خیلی صمیمی هستین..رمیشه راجع به کسی که دوست داری بیشتر بگی عزیزم خیلی دلم میخواد بدونم.. اگه خواستی خصوصی واسم بگو..

سایه شب 21 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 01:00 ب.ظ http://jiik2jiik.blogsky.com

سلام.........
بهتون تبریک میگم.وب نایسی دارین.راستی ممنون از نظرتون.اینم بگم که شما اولین بازدید کننده ی وب من بووودیییید............
تازه دیشب ساختم.........بازم ممنون..من گذاشتمت توی لینکام.به اسم وبلاگ جوونای باحال

حمید 21 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 09:43 ب.ظ

بنظر میاد دیدگاهتون در مورد پسر دخترها عجیب غریبه و خیلی جدی نیست
من بار اولمه از وبلاگتون دیدن میکنم
اینجا حرف جدی هم میزنید؟
فهمیدم که خیلی خراب مرضیه اید
فهمیدم که به پسرها زیاد میخندید
... و خندیدن به پسرها رو زیاد دوست دارید
تا حالا شده پسرها بهتون بخندند؟
گفتید مشاورید؟
داشتی مشاوره میدادی که به دوستت گفتی عشق و حال هاتون مونده حالا حالا ها؟؟؟؟؟ آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
والا نمیدونم چی میشه گفت؟
تنها جوابی که دارم اینه: الهی جگرت را خام خام بخورم

همه حرفام جدی .
آره شده بخندند بالاخره ما هم سوتی دادیم دیگه
مشاوره نیستم گفتم ازم مشاوره می خوان
منظور از عشق و حال دوران مجردی و گشت و گذار بود.نه چیز دیگه.
شما بهتر بود تمام پست ها رو می خوندی.
جوابتونم خیلی بی ربط بود برادرم

رضا 22 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 06:10 ب.ظ http://www.patoogh-irooni.blogsky.com

سلام
آره تازه وبلاگو درست کردم و دنبال چند تا نویسنده ی خوب میگردم اگه خواستی تو قسمت نظرات ایمیلتو بده تا برات دعوت نامه بفرستم
خییییییییییییییییییییییییلی ممنون

ندا 23 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 09:01 ق.ظ http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

لطفا یک وقت مشاوره به ما هم بدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد