امروز که برای باره دوم بود کلاس مدار تشکیل میشد رفتم و صندلی جلو نشستم و حسابی به درس گوش دادم.وسطاش یک آه عمیق کشیدم و پیش خودم به این فکر کردم که چه بد شد که این درس پاس نشد چون ترم پیش ذوق بیشتری داشتم.سرم و بالا آوردم دیدم استاد داره نگاهم میکنه و فکر کنم فهمید چه احساسی دارم.من خیلی آدم بدشانسی شدم و نصف بیشترشم تقصیر خودم بود.حیف هیییییییییییییییییییییییییی
دیروزم نیلو رو دیدم و کلی خودمو کنترل کردم که خیلی چیزا رو بهش نگم اما نشد.یک حرفی و زدم که به هدیه قول داده بودم به هیشکی نگم ولی لامصب رو دلم سنگینی میکرد.اشتباه کردم بهش گفتم.نیلو صد برابر من دهن لق تر تشریف داره و در عرض جیو ثانیه همه رو خبر میکنه.میترسم به گوش هدیه برسه.حالا چند روز پیش هم سعیده ی فضول و نامرد از من پیشش یک حرفی زده بود.فردا قراره ببینم هدیه رو .باید از دستش قایم بشم.دیگه به من اعتماد نمیکنه.حقم داره
سلام وبلاگ زیبایی دارید بهتون تبریک میگم بمن هم سر بزنید باتبادل لینک با من موافقید؟
سلام
تو که شاگرد زرنگی که جلو میشینی چرا ترم پیش افتادی نکنه قاشق شدی به مامانت نگفتی
خوبه کمی آدم راز دار باشه
من یادم باشه به تو رازی رو نگم مگر اونکه بخوام پخشش کنم و بگم من نبودم
خیلی دهن لقّی اَه
خوب شد ...
نگران نباش ماه پشت ابر نمینمونه