دیروز تو پایگاه جشنواره غذایی بود.من آش رشته درست کردم و سمبوسه.سمبوسه رو دادم به خواهرم که تو مسابق شرکت کنه.کلی غذا اونجا بود از شانس خانم حدادی هم آش رشته و دلمه پخته بود.سارا هم گراتن سبزیجات درست کرده بود .بنده خدا از دست خواهرش و اون پسره مینالید و میگفت باباش داره از دستش سکته میکنه و خواهرشم اعتصاب کرده واقعا خواهرش عقل نداره خوبه دیده چطوری کتکش میزد بازم دنبال ای پسرای گور به گوریه.
جاتون خالی از همه غذاها یک ذره خوردم و تو دلم حسابی قاطی پاتی شد.چون آشم خوب جا نیوفتاده بود برنده نشدم.خانم حدادی اول شد سارا دوم و یک خانم که دسر کدو درست کرده بود شد سوم.دلمون کلی شکست.خواهرم برگشت گفت که دفعه بعد هوبج آب پز میاره که خاصیت داره و نمیگن غذا روغنی خاصیت نداره.
بابا دیشب رفت هیئت و امروزم رفت اداره زیارت عاشورا بخوانه.خواهرمم قراره تو نماز خونه مدرسه شون بعد نماز زیارت عاشورا بخونه.یادش بخیر منم دو سه باری خواندم تو مدرسمون.
کلی تمرین الکترونیک و مدار دارم و بلد نیستم حل کنم.بابا کتاب خوب نیست که بخرم بخوانم.این استادها هم با کلاس شدن و ورژن شون رفته بالا باید تمرینها رو ایمیل بزنیم.
امروزم که برم باشگاه قراره یکی از دوستام که مداح واسم نوحه بریزه تو گوشیش بیاره.حسابی میخوام بدوم و انرژی مو خالی کنم.غذاهای دیروز و بسوزونم.
دیروز از بسیج دانشگاه زنگ زدن که برم قم ولی مامان نمیذاره برم.تازه خانم شیخ میگفت شب ساعت 8 بیا اینجا بخوابیم صبح ساعت 4 بریم دیدار رهبر.گفتم بیخیال بابا میبرید خودمون باید برگردیم.
سلام عزیز
آخ که نمیدونی چقدر هوس آش کردم هااا
دلم لک زده واسه دسپخت مامانم
:دی :دی
نمی دونم چرا یهو دلم هوای شهر و دیار خودمونو کرد...دلم گرفت بخدا
----
جدیدا اینقدر بیمعرفت شدی که اصلا سر نمیزنی با اینکه ما همیشه میام
چشم میام
اشی رو که جا نیافتاده نمیبرن مسابقه ...میبرن بارک میخورن حالشو میبرن
بیمعرفت دیگه از اون ورا نمیای؟!
موفق باشی آشپزباشی
انشالله دفعه دیگه برنده میشی تلاشت را بکن