مطالعه

امروز داشتم رو صندلی می پریدم که قدم برسه به انباری که صندلی شکست و جفت پا افتادم توش و پاهام کبود شد.دیروزم تو باشگاه یکی خورد به پام و کبود شدم.

نمی توانم خوب راه برم و کمرم ضرب دیده. بعدشم دستم مونده لای در،دست آخر رفتم صدقه انداختم تا نمرده ام

از سر ظهری دارم کتاب مظالم آیت الله دستغیب و میخواندم و کلی بدنم مور مور شد.چقدر جهنم ترسناک و چقدر متقی بودن سخته

تشنه کتاب و مطالعه شدم ولی اصلا دوست ندارم کتابهای دانشگاهمو بخوانم.زورکی میخوانم و تا وقت پیدا میکنم میرم سراغ کتابهام.تا حالا 3 تا کتاب خواندم و 2 تا دیگه هم کتاب از شهید مطهری دارم که تموم نکردم.

واقعا حس خیلی خوبی به آدم دست میده که بدونه دلیل خیلی از کارها چیه و چی بوده.دید و فکرم داره بازتر میشه خدا رو شکر

نظرات 8 + ارسال نظر
مهدی 19 - آذر‌ماه - 1390 ساعت 08:35 ق.ظ http://bivatan.blogsky.com

سلام.
(یه شوخی) جفت پا رفتن تو پاتون! احتمالا با تعاریفی که از خودتون کردید، جفت پا رفتید تو پاش!!!

مکلا هیشکی حال نداره کتاب درسی شو بخونه!

آره

مهرداد 19 - آذر‌ماه - 1390 ساعت 12:26 ب.ظ http://mehrdad-110.blogfa.com

سلام
کتابهای خوبی مطالعه میفرمایید بر معلومات دینیتون افزوده خواهد شد .ولی مثل اینکه تازه گیها به سمت همه چی تکل بر میدارید بسمت صندلی . همبازیها و کتابها بعد شاکی میشید که دیگران بست شما دو پا تکل رفتند .
عزیز جان حالا چرا از دست من ناراحت میشید و تو نظرات بهم اخم میکنید من همه جوره دوستام رو دوست دارم

سوسن 19 - آذر‌ماه - 1390 ساعت 06:24 ب.ظ http://somisia.blogsky.com

عزییییییییییییزم مواظب خودت باش گلم

بوس

لاله 20 - آذر‌ماه - 1390 ساعت 12:56 ق.ظ http://nocomment.blogsky.com

ببین یه جای کار رو داری اشتباه میکنی ها! یا میزنی یا میخوری یا هم اند خیالات میزنی درب وداغون شه طرف ها

به جهنم چرا فکر میکنی وقتی بهشت به اون خوبی و خدایی به این مهربونی داری...منکه هیچوقت از این کتابها نمیخونم ادم وحشت میکنه خوب

یه چی بگم بخندی.. از بابام برسیدم : بابا یعنی ما میریم بهشت؟ گفتند: اگه ما نریم بس کی بره لووووول بهشت خالی میشه که

اون که درست همه میرند بهشت ولی یک چند هزار سالی باید جلز و ولز بشند.اصلا خدا گفته جز کفار همه رو می آمرزه.
اشکال حرف پدر گرام اینجاست که یکسری از گناهامون مثل غیبت کردن انقدر عادی شده که برامون مهم نیست و به حسابش نمی آریم میخوایم بریم یک کله بهشت

رضا 20 - آذر‌ماه - 1390 ساعت 02:38 ق.ظ http://sedayekhasteyebaron.blogsky.com

نذار تو نذراتت
نظر اینجوری مینویسند اتوسا خانم

ندا 20 - آذر‌ماه - 1390 ساعت 01:02 ب.ظ http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

موفق باشی

مهرداد 20 - آذر‌ماه - 1390 ساعت 01:56 ب.ظ http://mehrdad-110.blogfa.com

من از مردا دفاع نمیکنم چون نامرداش رو هم دیدم ولی زنهای این دوره نیز فقط پول رو میشناسند و پز دادن رو مثلا
چشماشون رو ریز میکنند و گوشه چشمی باریک و میگن دوست پسرم فلان ماشین رو داره . خونش تو فلان حلبی آباده . پول عموی همسایه خان دایش از نردبون دوطرفه بالا میره و...
بازم میگی مردا بدند میبینی خانما بدترند

وظیفه مرد پول در بیاره.اون خانمی هم که این حرف و میزنه بخاطر اینکه ضربه خورده

سپــهـر 20 - آذر‌ماه - 1390 ساعت 02:50 ب.ظ http://GreenDream.BlogSky.cOm

مطالعه چیز خوبیه.
مواظب خودت هم باش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد