لعنت بر دلی که بی مورد دلسوز شود

امروز باز استاد بی شعور دوست  پارانوئدیشو فرستاده بود و اونم گفت آخرین جلسه است.

میترسم نمره دادنش هم مثل درس دادنش کیلویی باشه.سر نماز کلی دعا کردم که پاس کنم.

با هدیه هم حسابی قهر کردم ولی نه از اون قهر هایی که دیگه باهاش حرف نزنم از اونایی که صمیمیت از بین میره

زیاد ناراحت نیستم چون بودن باهاش بهم حس خوبی نمی داد و آرامش نداشتم و اینطوری راحتترم

امروزم سر کلاسها کلی ترکوندم و سوالای استادها رو درست جواب میدادم .بعضی وقتا که حسابی غرق درس بشم خوب جواب میدم

دیروزم حسابی خسته شدم و اصلا نفهمیدم چی شد؟!!!

دخت عموم که 13 سالشه اومد و قسمم داد که به یک سوالش جواب بدم.منم فکر کردم چی میخواد بگه!

ازم درمورد مسائل جنسی سوال کرد و گفت مامانش بهش نگفته.

من خودمو زدم به نفهمی و گفتم نمیدونم برو از مادرت بپرس.

باز خواهش کرد و گفت دوستاش مسخره اش میکنند که چیزی نمیدونه.

منم خام شدم. پیش خودم گفتم من بهش بگم بهتر که بره از کس دیگه بپرسه.

خلاصه از خانم قول گرفتم که به کسی نگه من بهش گفتم و اونم قول داد.

خیلی مختصر و مفید بهش توضیح دادم.دیگه هرچی بیشتر سوال کرد جواب ندادم.

رفتم چایی بریزم بیارم که دیدم

.

.

.

.

.

.

.

.

چشمتون روز بد نبینه

.

.

.

.

.

.

.

.

نامرد نا لوتی دو دقیقه نگذشته رفت گذاشت کف دست مادرش که آره مامان تو بهم نگفتی آتوسا بهم گفت

منم کلی خجالت کشیدمو باهاش قهر کردم.

چی بگم والا فقط شرمنده و شدم و تا آخر با زن عموم چشم تو چشم نشدم.

نظرات 14 + ارسال نظر
ژینوس 1 - دی‌ماه - 1390 ساعت 08:52 ب.ظ http://zhinoos.blogsky.com

ای بابا... انقدر بدم میاد از این بچه ها...

رضا 1 - دی‌ماه - 1390 ساعت 10:48 ب.ظ http://patoogh-irooni.blogsky.com

سلام
آپم

سوسن 1 - دی‌ماه - 1390 ساعت 11:17 ب.ظ http://somisia.blogsky.com

الهی گول خوردی؟

رضا 1 - دی‌ماه - 1390 ساعت 11:33 ب.ظ http://sedayekhasteyebaron.blogsky.com

پس دختر عموت مثل پوست خیار فروختت
حالا موضوع چی بوده؟؟
از رو کنجکاوی می پرسماااااااااااا

قشنگ بخوان پستمو

رضا 1 - دی‌ماه - 1390 ساعت 11:48 ب.ظ http://sedayekhasteyebaron.blogsky.com

راستی اجی اون یکی وبم اپه
اجی بیا دیگه اجی
موکوشمتااااا اجی اگه نیای

خودتم که اتصالی کردی

مهدی 2 - دی‌ماه - 1390 ساعت 07:37 ق.ظ http://bivatan.blogsky.com

سلام.
بعضی وقتا می تونم جواب سوالای استاد رو بدم، بیش از حد خوشحال میشم، مخصوصا وقتی بقیه کف می کنن ...

منم

نیلوفر 2 - دی‌ماه - 1390 ساعت 08:30 ق.ظ http://nilofar20.mihanblog.com/

سلام اتوسا جون وای من حالت رو درک میکنم یه بچه فضول این کار رو بکنه چه حالی ازت گرفته شده.13سالشه واین چیزا رو بلد نیست خیلی خوبم بلد بوده میخواسته یکی رو این وسط خراب کنه واونم شما بودی عزیزم

شایدم

حسین رضایی 2 - دی‌ماه - 1390 ساعت 09:21 ق.ظ

سلام
مثلا قرار بود از خاطرات شب چله بنوسیس هااا
اومدی در در چه موردی جالبی نوشتی :دی :دی
حال کردم با اون بچه ،خوب زیرآبت رو زده هااااا :دی :دی
(شوخی کردم بدل نگیری هااا)
هر چی باشه بچه ست دیگه .............:دی
موفق باشی

خاطره اینکه فقط کار کردم.خاطره فقط واسه مرداس

نشیمو 2 - دی‌ماه - 1390 ساعت 07:02 ب.ظ http://kalepook.blogsky.com

هه هه وختی ب استاد گیر بدی حالشم از ج دادن بیشترههه


بیخیال حالا مگه چی شده! میتونی ب زن عموت بگی میخاستین خودتون بگین تا نره ابروتونو ببره و از بقیه بپرسه!!!

آره خدایی مخصوصا اگه خودش تنش بخاره
هرچی بود گذشت

صدیقه 2 - دی‌ماه - 1390 ساعت 09:09 ب.ظ

خیلی سایت عجیبی داری اتوسا خانم
خیلی پشیمونم اومدم وقت گرانبهام رو گرفتم
اخه دختر این اتفاقات روز مره تو به چه درد ما میخوره؟
خودت رو تو سایتهای دیگه معرفی میکنی یه چیز به درد بخور بذار ما ازش استاده کنیم ....
وبلاگ بلد نیستی درست کنی بهم یه تک بزن بهت یاد بدم هم اتاقی

اوگی
اینم یک نظر دیگه.مرسی که اومدی.شرمنده

سپهر 2 - دی‌ماه - 1390 ساعت 09:19 ب.ظ

حالا چی پرسید؟؟

اونوقت تو چی جواب دادی/؟؟؟؟ :دی

چه عجب شما یه سر زدی به ما.
من دیگه به این سوال بچه ها جواب نمیدم بزرگ میشی یاد میگیری

لاله 2 - دی‌ماه - 1390 ساعت 11:58 ب.ظ http://nocomment.blogsky.com

بچگی کرده ...حالا دفعه بعد یه ندا به مادره بده بگو این اینجوری اگه راحتتری تا من بهش بگم ...والا ادم از عاقبتش میترسه یه وقت میبینی یه غلطی هم میکنه بعد میاد میگه فلانی گفت...

تو که نیتت خیر بوده فراموشش کن

خجالت میکشیدم ها .تازه گفتم بگم دعواش میکنه

عادل 3 - دی‌ماه - 1390 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام
شما کارت اشتباه نبوده
مننمیدونم چی سوال کرده چی جواب شنیده با اونش هم کار ندارم اما خب اشکال از پدر مادره که با روحیات دخترشون آشنا نیستن
الان بچه ها خیلی سرو گوششون از شده این حرفی که میزنم مال 5 سال پیشه
سر جلسه آزمون مربوط به سازمان .... که من مراقب جلسه بودم هین امتحان البته اون آخراش که تقریبا داشتن برگه ها رو تحویل میدادن دو تا پسرو دختر داشتن به هم شماره میدادن اونم گروه سنی اول و دوم راهنمایی من اینو دیدم شکه شدم حرفم نیومد فقط به پسره گفتم تو ی بچه دیگه چرا برگه رو ازش گرفتم و رفتم
ترسیدم عصبانی بشم و حرفی بزنم که نه تنها درستش نکنه بدترش هم بکنه به خاطر همین فقط اروم به دختره گفتم آین کار آخر عاقبت نداره همین و رفتم فقط براشون دعا کردم که دست از این کار بردارن تا زوده
بگذریم منظورم از این خاطره این بود که خیلی چیزاییکه هست رو متاسفانه دارن یاد میگیرن شاید دختر عموی شما تو ماهواره نبینه اما دوستاش میبینن و تو جمع تعریف میکنن و این که دختر عموی شما نمیدونه بده و متاسفنه ممکنه جنبه بد قضیه رو براش جذاب جلوه بدن
اگه بتونید مادرش رو متوجه کنید که واسه دخترش آروم توضیح بده و با اصل موضوع اشناش کنه بهتره تا اینکه از دوستاش بفهمه و خدایی نکرده بره به سمت برداشتهاییه مخرب قضیه
التماس دعا
عاقبت به خیر باشید

دنیاست دیگه.ولی هیچ چی سرجاش نیست از بچه گرفته تا بزرگش

مهرداد 3 - دی‌ماه - 1390 ساعت 02:52 ب.ظ http://mehrdad-110.blogfa.com

زن عموت باید ازت تشکر هم میکرد
همون بهتر که از شما پرسید نه از یه نالوتی دیگه که آبروش رو ببره پس یقه صاف کن و برو جلو ...هیچ خجالتی نداره
یاد یه جک افتادم
میگن دختره از مامانش میپرسه مامان شوهر چه مزه اییه
مامانه کمی فکر میکنه که اگه بگم شیرینه دختره ازم شوهر میخواد و اگه بگم تلخه امکان داره تا آخره عمرش شوهر نکنه و ...
بالاخره به این نتیجه میرسه و میگه
دخترم شوهر ترش مزه
دختره چشماش شهلایی میشه و زبونش رو دور لبش میکشه و میگه وای مامان دهنم آب افتاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد